بحران موشکی کوبا*

بیژن تفضلی

 

"ما روبروی یکدیگر قرار داشتیم، اما طرف مقابل چشمکی زد"

(دین راسک)

 

 

 

بحران [1]وضعیتی است که نظم سیستم اصلی را مختل می­کند و پایداری آن را به هم می­زند. به عبارت دیگر، بحران وضعیتی است که یک تغییر ناگهانی در یک یا چند قسمت از عوامل متغیر به وجود می­آورد (علی بابایی، 1375: 30).

بحران بین المللی را نیز می­توان به عنوان تغییروضعیتی تعریف کرد که دو شرط لازم و کافی آن عبارتند از:

1- تشدید تعاملات مخل میان بازیگران نظام همواره با احتمال خصومت­های نظامی (یا در طی یک جنگ، وقوع یک تغییر نامطلوب در توازن نظامی).

2- چالش ناشی از تعاملات خصمانه فراتر از معمول در برابر ساختار موجود یک نظام بین الملل و به عبارت دقیق­تر چالش در برابر یک یا چند ویژگی ساختاری مانند توزیع قدرت، بازیگران/رژیم­ها، قواعد و صورت بندی اتحاد­ها (برچر، 1382: 68).

البته این تعریف تنها بحران­هایی را شامل می­شود که در زمینه­های نظامی_امنیتی (جنگ و صلح) روی داده است.

 

بحران موشکی کوبا

بی شک بحرانی که در پی افشای قصد روس­ها برای استقرار موشک­های میان برد اس اس4 [2] و اس اس 5 [3] و همچنین بمب افکن­های ایلیوشین28 [4]در کوبا (جزیره ای که به قول خروشچف مثل سوسیس دراز بود و در چند مایلی سواحل آمریکا بسیار آسیب پذیر می­نمود)، نفس­ها را چند روز در سینه مردم جهان حبس کرد. کندی احتمال پاسخ روس­ها را یک به سه پیش بینی کرده بود و این در حالی بود که خروشچف در همان سال به صراحت اعلام کرده بود" هر حمله­ای به کوبا به منزله آغاز جنگ جهانی است." (فونتن، 1369: 4).

 

زمینه­های بروز بحران

برای درک بهتر علل وقوع بحران باید کمی به عقب برگردیم؛ در ژانویه 1959 وکیل جوانی به نام "فیدل کاسترو" بالاخره موفق شد یک انقلاب ملی گرا را که با تعداد انگشت شماری از یاران وفادارش از کوه­های "سیرا مایسترا"[5] آغاز کرده بود، به انجام برساند و "فولگنسیو باتیستا"[6] (رییس جمهور وقت) را ناگزیر به فرار از هاوانا به میامی کند. باتیستا که از سال 1934 به بعد قدرت واقعی را در کوبا از آن خود کرده بود، روابط نزدیکی با دولت آمریکا و نیز با جنایت سازمان یافته [سازمان مافیا] در درون ایالات متحده داشت. هاوانا به صورت بهشتی برای قماربازان، معامله­گران مواد مخدر و روسپی­ها درآمده بود. کاسترو پس از به قدرت رسیدن، سرسپردگان باتیستا را اعدام کرد، قمارخانه­ها را بست و تهدید کرد که دارایی­های آمریکاییها را در صنعت کوبا مصادره خواهد کرد (شولزینگر، 1385). حقیقت امر این بود که آمریکایی­ها اصولا بدبینی عمیقی نسبت به حرکت­های آزادیبخش (که مخصوصا با دکترین مونروئه[7] در نیمکره غربی تعارض داشت) از خود نشان می­دادند. آنها تنها 5 سال پیش از این حکومت مردمی "جاکوب آربنز گوزمان"[8] را در گواتمالا سرنگون کرده بودند، چرا که گمان می­کردند کمونیستی است و سرسپرده روس­ها خواهد شد. در همان سال "جان فاستر دالس"[9] وزیر امور خارجه وقت ایالات متحده اعلام کرده بود که تشکیل یک دولت کمونیستی در آمریکای لاتین، اگرچه با رای مردم انتخاب شده باشد، مخالف دکترین مونروئه است، زیرا بنابه طبیعت خود زیر نفوذ خارجی است (پلینو و آلتن، 1379: 494). این نوع نگرش دولتمردان آمریکا سبب شد که سفر کاسترو به آمریکا عقیم بماند و ابراز علاقه وی در سخنرانی­هایش برای برقراری روابط خوب با آمریکا نتواند "آیزنهاور" که برای گذراندن تعطیلات به جورجیا رفته بود را به ملاقات با وی ترغیب کند. کاسترو حین سفر پیروزمندانه­اش در1959 به ایالات متحده تاکید کرده بود: "ما کمونیست نیستیم". همان زمان منابع اطلاعاتی آمریکا نیز از هاوانا گزارش می­دادند که کاسترو" کمونیست طرفدار مسکو نیست". حتی معاون سیا در گزارش خود به سنا گفته بود: "کمونیست­ها او را[کاسترو را] نماینده بورژوازی می­دانند، نمی­توانند افکار عمومی را به سوی خود جلب کنند و یا بر مسیر انقلاب تاثیر بگذارند." (دموسلاسکی، 1385: 39). با نگاهی به منابع روسی درستی این ادعا بیشتر آشکار می­شود. خروشچف در خاطراتش تاکید می­کند که روس­ها هم از کمونیستی بودن انقلاب کوبا مطمئن نبودند چه رسد به طرفدار مسکو بودن آن:"...حزب کمونیست کوبا با کاسترو تماسی نداشت. دبیر کمیته مرکزی حزب از پست حزبی خود استعفا کرده بود تا در تپه­ها به کاسترو ملحق شود،... فردی که فیدل کاسترو او را به عنوان رییس جمهور کوبا برگزیده بود، ما هرگز قبلا نام او را نشنیده بودیم.  [این فرد چندی بعد به آمریکا پناهنده شد]. کوبا حکومت ما را به رسمیت نشناخته...ما روابط سیاسی با رژیم جدید نداشتیم" (خروشچف، 1365: 328).

آمریکایی­ها سر انجام خرید شکر از کوبا را متوقف کردند و این در حالی بود که حتی سفیر آمریکا در کوبا به پیروی از ارنست همینگوی تکرار کرده بود:" با اعتقاد به مسیح، امیدوارم که ایالات متحده خرید شکر از کوبا را متوقف نکند. این کار باعث می­شود کوبا را به عنوان هدیه دو دستی تقدیم روس­ها کنیم" (دموسلاوسکی، 1385: 41). همچنین ایالات متحده ارسال نفت به کوبا که منبع اصلی سوخت آنها بود را قطع کرد و کوبایی­ها به گفته خروشچف ناگزیر شدند از شوروی کمک بخواهند (خروشچف، 1365) کاسترو خود را در سال 1961 علنا مارکسیست- لنینیست نامید و پس از آن جهان شاهد نفوذ شدید روس­ها در کوبا بود (Tuttle & Ubrianco, 2008).

در آمریکا نیز در 1961 " جان. اف. کندی" دموکرات، جوان ترین فردی بود که به ریاست جمهوری انتخاب شد و شور و حرارت جوانی همراه با بی تجربگی و ناپختگی را برای این مقام به ارمغان آورد. عصاره تفکر کندی در مورد سیاست خارجی به هنگام ورود وی به کاخ سفید، آمیزه­ای از عقاید کمونیسم ستیزی و نابخردی سیاست باج دادن به شوروی بود (جی. بویل، 1380). آمریکای لاتین نخستین مکانی بود که کندی کوشید تا جو تازه­ای در آنجا ایجاد کند. در مارس 1961 کندی طرح "اتحاد برای پیشرفت"[10] را برای کشور­های آمریکای لاتین اعلام کرد که بر طبق آن ایالات متحده 20 میلیارد دلارکمک اضافی برای نیمکره غربی در طول 10 سال آینده در نظر گرفته بود، اما دیوان سالاری و فساد حاکم بر آمریکای لاتین از کارآمدی این طرح کاست. در ضمن وزارت دفاع و سیا فعالیت بیشتری را در زمینه آموزش گروه­های پلیس و نیرو­های شبه نظامی آمریکای لاتین برای پیکاربا چریک­های کمونیست به عمل آوردند (شولزینگر، 1385).

در ژانویه 1960 دوت آیزنهاور روابط دیپلماتیک با کوبا را قطع کرده بود و کندی در آن زمان تهدید کرده بود که اگر در انتخابات پیروز شود، به نوعی حمله به کوبا دست خواهد زد. پس از راه یافتن کندی به کاخ سفید، وی مصمم به حمله به کوبا شد و مخالفت کسانی مثل سناتور صلح طلب" ویلیام فولبرایت"[11] و یا حتی جنگ طلبانی مثل "دین آچسن"[12] نتوانست او را از این کار باز دارد. درحقیقت برخی مشاوران رییس جمهور نظیر "آلن دالس"[13] با طرح حمله به کوبا موافق بودند. اینان استدلال می­کردند که کاسترو به مثابه سر پل خطرناکی برای نفوذ شوروی در آمریکای لاتین است و اگر کندی طرحی را که توسط آیزنهاور برای حذف کاسترو طراحی شده بود کنار بگذارد، به عنوان رییس جمهوری ضعیف تلقی خواهد شد. به این ترتیب در 17 آوریل 1961، حدود 1600 چریک آموزش دیده توسط نیروی ایالات متحده در "خلیج خوک­ها"[14]پیاده شدند. بر خلاف انتظار، هیچ قیام مردمی­ای به طرفداری از مهاجمان بر پا نشد و طی 48 ساعت، ارتش کوبا این نیرو را در هم کوبید. در پی این حادثه، آمریکاییها عزم خود را جزم کردند که کاسترو را سرنگون کنند. علاوه بر تحریم­های سخت اقتصادی، سیا"عملیات راسو"[15]را دنبال می­کرد و در پی آن بود تا علاوه بر خرابکاری در مزارع نیشکر، پل­ها، جاده­ها و مخازن نفتی، خود کاسترو را نیز با انواع و اقسام شیوه­ها از هدیه خود نویس با نوک زهر­آگین تا سیگار­های منفجر شونده، از میان بردارند. "مایکل بشلاس"[16] تخمین زده است که که دست کم 33 طرح مختلف برای از میان برداشتن شخص کاسترو وجود داشته است (جی. بویل، 1380).

دولت کندی مصمم بود تا سد راه گسترش کاستروییسم به سایر کشور­های آمریکای لاتین شود و در نتیجه، فشارهایش کاسترو را هر چه بیشتر به دامان روس­ها انداخت. با توجه به چنین زمینه­ای بود که کاسترو در ژوئن 1962 با استقرار جنگ افزار­های هسته­ای در خاک آن کشور موافقت کرد. روس­ها نیز برای این اقدام انگیزه کافی داشتند. کندی توانایی هسته­ای آمریکا را در مقایسه با شوروی کاملا افزایش داده بود. در سال 1962 تعداد سلاح­های اتمی­ای که اتحاد جماهیر شوروی می­توانست آمریکا را با آن هدف قرار دهد به 300 نمی­رسید در حالیکه ایالات متحده آمریکا 1300 بمب افکن استراتژیک داشت که می­توانستند 3000 سلاح اتمی را به شوروی برسانند. به علاوه، آمریکا دارای 183 موشک قاره­پیمای اطلس[17]  و تایتان[18]و 144 موشک در 9 زیر دریایی پولاریس[19]بود (Podvig, 2001). طبق آماری که "رابرت مک نامارا"[20](وزیر دفاع وقت کندی) نیز  بعد­ها منتشر کرد، نسبت بمب­ها و کلاهک­های هسته­ای آمریکا به شوروی در آن ایام 6068 به 300 بود (بیلیس و اسمیت، 1385). به علاوه، ایالات متحده قبلا شوروی را با پایگاه­های بمب­افکن و موشک­هایش از جمله با نصب موشک­های ژوپیتر [21]در ترکیه، محاصره کرده بود. خروشچف در خاطراتش می­نویسد"...سوای حمایت از کوبا، وجود این موشک­ها[موشک­های روسی در کوبا] سبب برابری چیزی می­شد که غربی­ها دوست دارند موازنه قدرت بنامند" (خروشچف، 1365: 336). یکی از دلایل این حرکت شوروی در مورد این اقدام به عقیده برخی شاید این بوده باشد که خروشچف می­خواست از این حربه به عنوان ابزاری برای چانه زنی در مورد آلمان نیز استفاده کند. شوروی پیشنهاد عقب کشیدن سلاح­های تازه نصب شده در کوبا را می­داد و در عوض آمریکا تعهد می­کرد تا سلاح اتمی در آلمان مستقر نکند. ظاهرا خروشچف همچنین امیدوار بود از کندی در مورد منطقه­ای عاری از سلاح­های اتمی در اقیانوس آرام قول بگیرد [البته این موارد در نهایت در توافق پایان دادن به بحران دیده نشد] (Ascher, 2002). با این موشک­ها تمام ایالات متحده غیر از گوشه شمال غربی آن در تیررس موشک­های روسی بود. ساخت پایگاه­های نظامی  در کوبا از تابستان 1961 آغاز شده و ایالات متحده از طریق منابع اطلاعاتی مختلف از آن آگاه بود اما نمی­دانست که موشک­های میان برد هسته­ای روس­ها بخشی از آن خواهد بود. همان زمان نیز کندی روس­ها را تهدید کرد که توسعه عظیم نظامی را در کوبا تحمل نخواهد کرد و "هر کاری را که لازم باشد" برای تضمین امنیت ایالات متحده خواهد کرد. (Lerner & Lerner, 2004: 293). شوروی تا آن زمان [بر خلاف آمریکا] خارج از قلمرو خود سلاح اتمی مستقر نکرده بود اما اکنون خروشچف قصد داشت 16 موشک میان برد با توانایی رسیدن به تقریبا تمام نقاط آمریکا و 24 موشک دیگر با قابلیت رسیدن به جنوب شرقی آمریکا از جمله واشنگتن را در کوبا مستقر کند. (پیشین). هر کدام ازاین موشک­ها اگر مجهز به کلاهک اتمی می­شدند، می­توانستند انفجاری 20 تا 30 برابر قدرتمند تر از هیروشیما تولید کنند (Reeves, 2000). با آشکار شدن موضوع، ارتش آمریکا حساب کرده بود که این موشک­ها می­توانند توان حمله شوروی به آمریکا را 50% افزایش دهند (Roberts, 2008).

 درواقع سقوط رژیم کاسترو در کوبا می­توانست به حیثیت شوروی و مارکسیسم-لنینیسم، ضربه بزرگی وارد کند و اعتبار شوروی در پی آن در آمریکای لاتین از بین می­رفت. از طرف دیگر از دید آمریکایی­ها، تسلیم آمریکا در این باره، به شوروی این جسارت را می­داد که بخت خود را در جاهای دیگر نیز بیازماید و البته در آن زمان به فکر آمریکاییها نیزخطور نمی­کرد که مطابق با حقوق بین الملل ، کوبا به عنوان یک کشور مستقل حق دارد هر نوع جنگ­افزاری را از هم­پیمان خویش به منظور دفاع از خودش دریافت کند.

مدیریت بحران

طبیعی است هنگامی که زمامداران یا دولت­مردان در روابط با دیگران سیاست قدرت [22]را محور رفتار خود قرار می­دهند، نتیجه کشمکش دائمی و نوسان زندگی اجتماعی ملت­ها بین دوزخ جنگ و برزخ صلح است. در این الگو، صلح هنگامی به دست می­آید که تعادل قدرت یا به عبارت دیگر باز دارندگی سیاسی وجود داشته باشد. این نظام شاید چیزی فراتر از قانون جنگل نباشد. یعنی ضعیف یا بایستی بلعیده شود و یا در کنار قوی جای گیرد (کاظمی، 1366: 77). این امر در آن زمان کاملا در مورد کوبا صدق می­کرد. در واقع زمامداران شوروی وقعی به کوبا نگذاشتند. قرار بود این کلاهک­ها تحت کنترل تکنسین­ها و نیروهای نظامی روس­ها باشند (Roberts, 2008). در این بین کاسترو خواستار یک پیمان علنی دفاعی با شوروی بود و می­ترسید قبل از انجام این کار موضوع نصب موشک­ها بر ملا شود، اما خروشچف این امر را منوط به نصب موشک­ها کرده بود. (Henken, 2008).

روز شنبه 15 اکتبر 1962، حدود 7 صبح، گزارشی به مقامات بالای کاخ ریاست جمهوری رسید که در آن سیا نصب سکوهای پرتاب موشک­های برد متوسط شوروی در کوبا را گزارش کرده بود.  موشک­ها در سن کریستوبال[23]  در غرب جزیره بودند.  پیش از آن نیز سناتور" کنت کیتینگ"[24] از نیویورک، نسبت به این مسئله هشدار داده بود اما با این اتهام مواجه شد که قصد بی اعتبار کردن دولت را دارد. بنا به ادعای خروشچف در کتاب خاطراتش، هنگامی که بحران به نقطه جوشش رسیده بود، موشک­های کافی برای ویران کردن نیویورک، شیکاگو و سایر شهر­های بزرگ صنعتی آمریکا در کوبا نصب شده بود. لازم به ذکر است که حداکثر برد موشک­های مدل اس. اس-4 به2080 کیلومتر و موشک­های مدل اس. اس -5 به 4500 کیلومتر می­رسید (Podvig, 2001). در صبح روز 16 اکتبر، یک گروه 15 نفری از مشاوران برای بررسی موضوع تشکیل جلسه داد. این شورا که تا پایان بحران روزی دو-سه بار محرمانه تشکیل جلسه می­داد، بعدها موسوم به کمیته اجرایی شورای امنیت ملی و مخفف آن "اکس کام"[25]گردید.

در خلال تصمیم گیری اساسا 5 راه حل مورد ارزیابی قرار گرفت:

1- هیچ واکنشی به عمل نیاید.

2- تنظیم یک شکایت برای سازمان ملل متحد.

3- استقرار وضعیت محاصره دریایی کوبا.

4- انهدام سکوهای پرتاب موشک با توسل به بمباران موضعی دقیق.

5- هجوم نظامی به کوبا با استفاده از نیروی زمینی (فونتن،1369؛ کاظمی، 1366؛ نقیب زاده، 1383).

جلسات اکس کام در حالی تشکیل می­شد که افکارعمومی از جریان بحران کاملا بی اطلاع بود و هیچ تماس مهمی با روس­ها گرفته نشده بود. حتی کندی در یک مورد شخصا از نیویورک تایمز خواست خبر دست اولی درباره وجود موشک­های روسی در کوبا را کنار گذارد و در پی آن به ناشر روزنامه نوشت:" موافقت شما با خودداری از انتشار اطلاعاتی که در اختیار دارید، خدمت مهمی به منافع ملی است." (واکر، 1382: 210).

 برای آمریکایی­ها مسئله بسیار پیچیده بود، چرا که اگر حمله­ای به کوبا انجام می­شد، می­توانست موجب تلافی روس­ها شود. به خصوص اینکه در آن زمان بیش از 40000 نیروی روسی در کوبا مستقر بودند و کشته شدن احتمالی آنها روس­ها را بیشتر تحریک می­کرد. به علاوه، هیچ تضمینی وجود نداشت که با فرض وجود کلاهک­های اتمی در کوبا، آمریکا بتواند همه آنها را یکباره نابود کرده و مانع تلافی جویی کوبایی­ها شود. کسانی چون ژنرال "ماکسول تایلور"[26] مشاور ارشد نظامی رییس جمهور خواستار حمله سریع هوایی بودند، در حالی که دیگران از جمله وزیر دفاع رابرت مک نامارا و "مک گئورگ باندی"[27] مشاور ویژه رییس جمهور در امور امنیت ملی موافق دیپلماسی بودند تا جنگ (Tuttle & Ubrianco, 2008). در نهایت تصمیم بر این شد تا محاصره دریایی به شعاع 400 مایل (که متعاقبا به 200 مایل کاهش یافت) در مورد کوبا اجرا شود و 2 روز هم در اجرای آن عمدا تاخیر صورت گرفت (از 22 اکتبر تا 24 اکتبر) تا شوروی بتواند نیروی خود را به آرامی عقب بکشد اما همزمان فرماندهی استراتژیک هوایی تمام بمب­افکن­های ب-52[28] خود را در حالت آماده باش (برخاستن ظرف 15 دقیقه) قرار داد، موشک­های قاره پیما در بالاترین مرحله هشدار قرار گرفتند و ناوگان زیردریایی­­های اتمی پولاریس به طرف نقاط از پیش تعیین شده برای شروع جنگ حرکت کردند. سربازان نیز جهت حمله احتمالی به کوبا به پایگاه­های جنوب شرقی آمریکا برده شدند. در حقیقت شوروی علاوه بر حداقل 45000 نفر نیرو در کوبا، 90 موشک کوتاه برد دارای کلاهک اتمی نیز برای مقابله با تهاجم در اختیار داشت (که البته آمریکا از آنها بی­اطلاع بود). تهاجم به کوبا می­توانست ابتدا به جنگ اتمی در کوبا و سپس در تمام جهان منجر شود (Lerner & Lerner, 2004 ; Tuttle & Ubrianco, 2008). کندی بر خلاف رویه ابتدایی کار، در 22 اکتبر نطقی تلویزیونی ایراد کرد و ضمن آن به تشریح بحران پرداخته و به تصمیم ایالات متحده به اعمال " قرنطینه" (و نه محاصره) اشاره کرد. در پی آن از 22 تا 28 اکتبر نفس در سینه­ها حبس شد و همگان منتظر جواب مسکو بودند حتی در این مدت و در 27 اکتبر در حالی که بحران هنوز ادامه داشت، ساقط شدن یک هواپیمای جاسوسی یو-2 [29]و کشته شدن خلبان آن بر فراز کوبا توسط موشک­های روسی، آمریکا را در لبه تصمیم به حمله نظامی قرار داد. بالاخره مسکو موافقت کرد که موشک­هایش را از کوبا جمع­آوری کند و به این ترتیب بحران پایان گرفت. روس­ها نیز از ایالات متحده قول گرفتند که به کوبا حمله نکند و موشک­های ژوپیتر را از ترکیه برچیند (که تا آوریل 1963 انجام شد). به هر حال موشک­های ژوپیتر دیگر غیر قابل اعتماد و فرسوده شده بودند اما دارای ارزش سمبولیک زیادی بودند. علیرغم ادعای روس­ها در پیروزی در این غائله به خاطر گرفتن قول عدم تجاوز از ایالات متحده به کوبا، خروشچف بهای گزافی برای این مسئله پرداخت و گفته می­شود که خلع او از رهبری شوروی در دوسال بعد، از جمله به دلیل نارضایتی از سیاست­های او در بحران کوبابود. در مورد کنار گذاشتن خروشچف از جمله "سوسلف"[30] ایدئولوژیست و یکی از اعضای ارشد هیئت رییسه حزب، به طور رسمی خروشچف را به 15 مورد قصور متهم کرد مانند عدم درایت و ماجراجویی در سیاست خارجی [که می­توانست به بحران موشکی کوبا هم اشاره داشته باشد]، رفتار نادرست با همکاران، شکست در سیاست اقتصادی و رهبری دیکتاتور منشانه (Ascher, 2002).

تحلیل گران معتقدند که در مدت 168 ساعت یا فاصله بین 7 صبح دوشنبه 15 اکتبر تا ساعت 7 صبح دوشنبه 22 اکتبر 1962، سیاست­های قاطع همراه با مدارا و امتیاز دادن آمریکا نسبت به شوروی، جهان را از آستانه یک جنگ اتمی نجات داد. البته انتقادهایی نیز از کندی به عمل آمد از جمله اینکه کندی به دلایل انتخاباتی قضیه بحران را عمومی کرد و پاداش سیاسی این امر نیز در انتخابات ماه نوامبر دریافت کرد. در انتخابات کنگره در ماه نوامبر بهترین نتیجه­ای که از سال 1934 به بعد، حزب توانسته بود در سالی که انتخابات سراسری برگزار نمی­شود و در عین حال بر مسند قدرت است را، بدست آورد (جی. بویل، 1385).

یکی از مواردی که حین این بحران بسیار چشمگیر بود، عدم دسترسی مقامات دو طرف به همدیگر و نبود خطوط ارتباطی مطمئن در آن لحظات حساس بود. اغلب تماس­ها در خلال بحران شفاهی و شخصی بود و حتی کار به جایی رسید که رابرت کندی (برادر رییس جمهور، سناتور نیویورک و دادستان کل آمریکا) شخصا شماره تلفن خود را به "دوبرینین"[31] (سفیر شوروی در ایالات متحده آمریکا) داده و از او خواسته بود که هر وقت مایل است، به او تلفن کند (خروشچف، 1365) و یا به طور مثال خروشچف شخصا از " ویلیام ناکس" مدیر عامل شرکت وستینگهاوس[32] که تصادفا آن زمان در مسکو به سر می­برد، درخواست کرد که پیامش را به آمریکایی­ها بدهد (فونتن،1369). اما اولین گشایش واقعی زمانی رخ داد که "جان اسکالی"[33]، خبرنگار دیپلماتیک شبکه ای. بی. سی[34] در 26 اکتبرتلفنی از "الکساندر فکلیسوف"[35] یکی از مقامات رسمی سفارت شوروی که همچنین ژنرال کی. جی. بی و دوست خروشچف نیز بود، دریافت کرد. هنگام صرف نهار، فکلیسوف شرط شوروی برای حل و فصل بحران را مطرح کرده و از اسکالی تقاضا کرد تا در این مورد با وزارت خارجه تماس بگیرد. این شرط، قول عدم تجاوز به کوبا بود. این تماس انجام گرفت و طرف آمریکایی نیز این شرط را معقول تشخیص داد. البته روز بعد خروشچف همچنین خواستار برچیده شدن موشک­های ژوپیتر از ترکیه نیز شد (Tuttle & Ubrianco, 2008). در این موارد همیشه ممکن است برای باز گذاشتن راه تکذیب بعدی، این گونه اقدامات غیر رسمی صورت گیرد اما در صورت وجود خط مستقیم مطمئن ارتباطی (مانند خط سرخ)، احتمالا طرفین ترجیح می­دادند از امکانات آن استفاده کنند. در واقع بحران موشکی کوبا موجب شد تا خط ارتباطی مستقیمی بین ایالات متحده و اتحاد شوروی ایجاد شودتا بعد از آن در مواقع بحرانی دو طرف بتوانند مستقیم و تحت امنیت بالا رایزنی کنند و به این ترتیب فصل جدیدی در حل و فصل بحران­های بین المللی گشوده شد.

اکثر مورخان عقیده دارند که در این مقطع از جنگ سرد، خطر جنگ اتمی به بالاترین حد خود رسیده بود. در واقع شواهد بعدی نشان می­دهد که خطر جنگ اتمی غیر عمد که ناشی از در هم پیوستن مجموعه­ای از سوءتفاهم­ها، اقدامات طغیان گرانه و قصور سازمانی بود، به مراتب بیش از آنچه شناخته شده، وخیم و شدید بوده است (بیلیس و اسمیت، 1383).

آیا بحران موشکی کوبا ، یک بحران شدید بود؟

در یک وضعیت کاملا بحرانی که هدف­های عمده ملی (در مورد بحران کوبا به خطر افتادن منافع ملی و اصولا ادامه هویت ایالات متحده به زعم زمامداران آن) مورد مخاطره قرار می­گیرد،  تصمیمات در سطوح بالای دولتی اتخاذ می­شود. در این گونه موارد محدودیت زمانی همراه با شرایط روانی تصمیم گیرندگان دولتی، ضرورت احتراز و صرف نظر کردن از روش­های معمول بوروکراتیک را ایجاب می­کند. این امر در بحران موشکی کوبا نیز کاملا در قالب روش اتخاذ شده در مورد اکس کام و تماس­های شخصی و خارج از تشریفات اداری به چشم می­ خورد.

در این موارد اصولا جمع آوری اطلاعات موثق از مقدم­ترین اقدامات است. در مورد بحران کوبا تاکید زیادی بر عکس­برداری هوایی به وسیله هواپیمای پیشرفته جاسوسی یو-2 شد وحتی ادعاهای سناتور کیتینگ که بر پایه گزارش­های تبعیدی­های کوبایی استوار بود، خیلی قابل استناد تشخیص داده نشد. از دیگر مشخصات بحران­های شدید این است که (به طور کامل) قابل مقایسه با موارد قبلی نیستند و حساسیت این موارد ایجاب می­کند که در باره هر یک به طور مستقل عمل شود؛ کما اینکه در مورد کوبا به هیچ وجه نمی­شد به شدت بحران شدید دیگری مانند بحران کره عمل کرد. این حساسیت فوق­العاده احتمالا باعث فشار بیش از حد بر تصمیم گیرندگان و بروز اختلاف نظر­هایی در مورد راه حل­های پیشنهادی می­شود. همانطوری که در مورد تصمیم گیری در اکس کام بروز کرده بود. اما همانطوریکه در مورد کوبا هم صادق بود، بحث و تبادل نظر می­تواند در این گونه موارد بسیار مفید باشد. حتی در جلسات اکس کام گاهی کندی جلسه را به طور موقت ترک می­کرد تا اعضا بتوانند بهتر تبادل نظر کنند. در نهایت به نظر می­رسد تهدید شدید ( قرار گرفتن در آستانه جنگ اتمی)، زمان تصمیم­گیری کم ( حدود 168 ساعت برای واکنش و اعلام موضع) و غافلگیری (اطلاع آمریکا از قضیه تقریبا در مراحل آخر نصب موشک­ها)، این بحران را طبق مدل "چارلز هرمان"[36] در رده بحران­های شدید قرار می­دهد. حتی شاید بتوان بحران موشکی کوبا را یکی از شدید­ترین بحران­های تاریخ جنگ سرد بین ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیرشوروی سوسیالیستی به شمار آورد.

*همونطور که می دونین، مدتی از سالگرد بحران موشکی کوبا گذشته ولی چون ممکن بود مطلبمو چاپ کنم، نمی بایست تو وبلاگ بذارمش.

 

[1] Crisis

[2] SS4

[3] SS5

[4] Ilyushin Il-28

[7] Monroe Doctrine

[8] acobo Árbenz Guzmán

[9] John Foster Dulles

[10] Alliance for Progress

[11] James William Fulbright

[12] Dean Gooderham Acheson

[13] Allen Welsh Dulles

[14] Bay of Pigs

[15] Operation Mangoos

[16] Michael Beshloss

[17] Atlas

[18] Titan

[19] Polaris

[20] Robert Strange McNamara

[21] Jupiter

[22] Power Politics

[23] San Cristobal

[24] Kenneth B. Keating

[25] Executive Committee of the National Security Council (Ex Comm)

[26] Maxwell Taylor

[27] McGeorge Bundy

[28] B-52

[29] U-2

[30] Suslov

[32] Westinghouse

[33] John Scali

[34] American Broadcasting Company (ABC)

[35] Alexander Feklisov

[36] Charles Herman